سوگلي بهار من.....

كاكتوس پيش از آنكه چيده شود در شكاف صخره ها و بر روي تپه هاي پرشيب آرام آرام مي رويد.

رنگش قرمز نيست، عطر هم نمي افشاند زيرا ريشه آن از صخره سخت جز تلخي نصيبي نبرده است.

خداوند او را نيافريده كه روزي با دست نسيم پرپر شود و همراه امواج رودخانه به دريا بپيوندد.

شايد سرنوشت اين گل رويايي اين بوده كه به دست من اسير شود، اسير خودخواهي عشق، اما من ميخواهم او را بجاي دريا به دست عشق بسپارم.

من او را مي چينم تا سوگلي بهار من باشد.....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 10 فروردين 1395برچسب:, | 13:46 | نویسنده : اسدي |
.: Weblog Themes By VatanSkin :.